کتاب دریاروندگان جزیره آبی تر نوشته عباس معروفی
حتما روی دو پا بلند میشود و در سفیدی برف به چیزی چشم میدوزد و آنوقت پارس میکند. کاش محسن هم میتوانست یک قراضهای بگیرد که گاه و بیگاه بزنند بیرون. علتش این است که نمیتوانند پولشان را جمع کنند، همهاش خرت و پرت میخرند و آخرش هم هیچ چیز ندارند. تقصیر کسی نیست. روزگار نکبتی شده، آنقدر که آدم دلش میخواهد مدام به خاطرههاش چنگ بیندازد و آنجاها دنبال چیزی بگردد. یاد بچگیها و سایه بعدازظهر و توتهای کال روی آجر فرش، و صدای نامفهوم دورهگردها، انگار خواب بوده و حسرتش حالا به بزرگی یک حشره چسبنده روی سینه آدم میمانَد. یاد پنجرهای که باد مدام بازش میکرد، یاد اسکناسهای کوچولو، یاد پدربزرگی که معلوم نشد کی مرد…
مشخصات فایل:
عنوان:دریاروندگان جزیره آبی تر
نویسنده:عباس معروفی
تعدادصفحه:۳۵۹
زبان:فارسی